Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6744 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to bleed for one's country
U
برای میهن خود خون دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nostalgia
U
دلتنگی برای میهن
public spirit
U
خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
sickfor home
U
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
to pine for home
U
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen
U
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
realize
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
country man
U
هم میهن
motherland
U
میهن
compatriots
U
هم میهن
countrywoman
U
هم میهن
homeland
U
میهن
countrymen
U
هم میهن
compatriot
U
هم میهن
mother land
U
میهن
countryman
U
هم میهن
motherlands
U
میهن
home
U
میهن
mother country
U
میهن
mother countries
U
میهن
patiot
U
هم میهن
native land
U
میهن
homes
U
میهن
compatriotic
U
هم میهن
natire country
U
میهن
native country
U
میهن
fenow country men
U
هم میهن
f.countryman
U
هم میهن
home
U
میهن
homeland
U
میهن
homelands
U
میهن
fatherlands
U
میهن
fatherland
U
میهن
fellow countryman
U
هم میهن
civism
U
دلبستگی به میهن
homesick
U
در فراق میهن
patriotically
U
میهن پرستانه
motherlands
U
مادر میهن
patrioism
U
میهن پرستی
patriot
U
میهن پرست
motherland
U
مادر میهن
one's native soil
U
میهن زمین
patriotism
U
میهن پرستی
patiot
U
میهن پرست
landsman
U
بومی هم میهن
patiot
U
میهن دوست
public-spirited
U
میهن پرست
partisans
U
میهن پرست
homes
U
میهن وطن
home-made
U
ساخت میهن
homemade
U
ساخت میهن
incivism
U
بی علاقگی به میهن
immigrate
U
میهن گزیدن
immigrated
U
میهن گزیدن
immigrates
U
میهن گزیدن
immigrating
U
میهن گزیدن
partisan
U
میهن پرست
patriotic
U
میهن دوست
public spiritedness
U
میهن پرستی
home
U
میهن وطن
patriots
U
شخص میهن پرست
chauvinist
U
میهن پرست متعصب
patriotically
U
از روی میهن دوستی
parricides
U
خائن به میهن پدر کش
parricide
U
خائن به میهن پدر کش
compatriots
U
هم وطن هم میهن هواخواه
patriot
U
شخص میهن پرست
jingo
U
میهن پرست متجاوز
patricides
U
خائن به میهن پدرکش
patricide
U
خائن به میهن پدرکش
repatriation
U
برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriations
U
برگشتن یا برگرداندن به میهن
to expatriate oneself
U
جلای میهن کردن
patriots
U
میهن پرستان
[مرد]
patriots
U
میهن پرست ها
[مرد]
compatriot
U
هم وطن هم میهن هواخواه
spread eagle
U
میهن پرستی افراطی
lawn sprinkler
U
برای چمن اب دادن
microsoft
U
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
chauvinism
U
میهن پرستی از روی تعصب
chauvinism
U
میهن پرستی افراطی شوونیسم
bound for home
U
اماده رفتن به کشور میهن
hom ward bound
U
اماده رفتن به کشور میهن
silk manufactures of home
U
کالاهای ابریشمی ساخت میهن
expatriate
U
ترک کردن میهن تبعیدی
expatriates
U
ترک کردن میهن تبعیدی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
phew
U
برای نشان دادن بیزاری
sancify
U
برای امرمقدسی تخصیص دادن
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
times
U
وقت قرار دادن برای
readiness to report
U
امادگی برای پاسخ دادن
timed
U
وقت قرار دادن برای
time
U
وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish
U
لاک برای جلا دادن
phew
U
برای نشان دادن بی تابی
maccabees
U
خانواده میهن پرستان مکابی یهود
flag waving
U
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving
U
میهن پرستی بحد افراط وجنون
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
irresponsiveness
U
عدم امادگی برای پاسخ دادن
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
benchrest
U
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
microcycle
U
برای دادن زمان اجرای دستورات
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
put to the question
U
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
garden engine
U
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
homecoming
U
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings
U
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
public spiritedly
U
ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
parricidal
U
خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
development aid volunteer
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
bobble
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
incorporation
U
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
development aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
bobbles
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
Baa!
U
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
waff
U
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
foliage plant
U
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
turboshaft
U
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
check side
U
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
burn in
U
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
repertoire
U
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
attacks
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
development aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
attacked
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attack
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
formed
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
to off an agreement
U
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
customises
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customised
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
forms
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
form
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
customising
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
pack
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
to wave one's handkerchief
U
دستمال جیب خود را
[برای کسی]
تکان دادن
to give somebody an ultimatum
U
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
customized
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizing
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
packs
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
chauvinism
U
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
to vote somebody on the board of directors
U
رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
click
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
PRN
U
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
increment
U
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
To do something prefunctorily.
U
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
experimental free handicap
U
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
thrust
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
thrusting
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
clicks
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
increments
U
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
adds
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
clock
U
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
incentive
1
affixation
1
gorse melatonin
1
if you have any question please ask us , we are here to help
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com